با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Pay Off

ˈpeɪˈɒf peɪɒf
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

  • phrasal verb
    پرداخت کردن، تسویه کردن
  • phrasal verb
    رشوه دادن، تطمیع کردن
  • phrasal verb
    انتقام گرفتن، تقاص گرفتن
  • phrasal verb
    مثمر ثمر بودن، نتیجه‌ی مطلوب دادن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pay off

  1. phrasal verb Bribe (especially to deter oversight)
  2. phrasal verb Become worthwhile; to produce a net benefit
  3. phrasal verb Pay back; to repay
  4. phrasal verb Pay back (repay, pay off) the entirety of a loan

ارجاع به لغت pay off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pay off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pay off

لغات نزدیک pay off

پیشنهاد بهبود معانی